يك جفت پوتين مانده با يك پيرهن تنها
با خاطرات كهنة اين پيرزن تنها
يادش به خير، آن روز از قرآن ردش ميكرد
با كاسة آبي كه ميلرزيد و... زن تنها
در چشمهايش خيره ماند و: زود برگردي
سخت است توي غربت اين شهر، من تنها...
□
شبهاي سختي بود، باور كن براي تو
دلتنگ بودم، ياد چشمانت، صداي تو
روحم فرو ميريخت، هي ديوانهام ميكرد
اما صبورم كرده انگاري خداي تو
تكرار ميكردم كه امشب... نه، نه فردا صبح
حتماً ميآيي يا خودت، يا نامههاي تو...
با نامههايت بوي باران ميفرستادي
بويي شبيه نان و ريحان ميفرستادي
هر وقت تنهايي مرا اندوهگين ميكرد
روز تولد ميشدي، جان ميفرستادي
در پاكتي كه بوي باروت و شهادت داشت
با خاكهاي جبهه، ايمان ميفرستادي
□
سر كردهام با يك دهه پاييز، دور از تو
با روزهاي سرد و دردانگيز، دور از تو
ارديبهشت از چشمهايم شرم خواهد كرد
مرداد هم، آذر و بهمن نيز دور از تو
در صفحههاي خستة تقويم ميميرند
مثل من از غصهات لبريز، دور از تو
□
من خواب ديدم خانة ما مثل سنگر شد
در عكسهايت، هر چه تو يك جور ديگر شد
دستي تكان دادي و دور و دورتر رفتي
تصويرت انگاري به خون غلتيد و پرپر شد
تو مثل يك نور سپيد از پيش من رفتي
مثل كسي كه ناگهان شكل كبوتر شد!
□
شكل كبوتر شد كه پابرجا بماني تو
مثل شكوه و آبي دريا بماني تو
دور از تمام چشمهاي شور و بد ـ تنها
مثل نگيني سبز بر دنيا بماني تو
شكل كبوتر شد كهاي آباد، اي ايران
تا زنده است و زندهاي، زيبا بماني تو
در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه : بدون وضو خوابیدم .
یکشنبه : خنده بلند در جمع .
دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .
جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :
دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
ما چی؟؟؟؟؟؟
کجای کاریم؟؟؟!!!!حرفامون شده رساله توجیه المسائل!!
۱_غيبت…تو روشم ميگم
۲_تهمت…همه ميگن
۳_دروغ…مصلحتي
۴_رشوه...شيريني
۵_ماهواره...شبکه هاي علمي
۶_مال حرام ...پيش سه هزار ميليارد هیچه!
۷_ربا...همه ميخورن ديگه
۸_نگاه به نامحرم...يه نظر حلاله
۹_موسيقي حرام....ارامش بخش
۱۰_مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه
۱۱_بخل...اگه خدا ميخواست بهش ميداد شهداواقعاشرمنده ایم
آدمهايى هستند در زندگيتان؛
نمي گويم خوبند يا بد..
چگالى وجودشان بالاست...
افکار،
حرف زدن،
رفتار،
محبت داشتنشان
و هر جزئى از وجودشان امضادار است...
يادت نمي رود
"هستن هايشان را.."
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک مي کنند،اينها روى دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
اين آدمها را، بايد قدر بدانى...
وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى
بى امضايى که شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است. . .
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند
بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگرند.
بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه...
اگر تربیت "غلط" به تو آموخت غیرت داشتن دخالت کردن است و حیا را در صندوق کردن!
شهید مطهری گفت: غیرت، عشق مرد به ناموسش است؛
و حیا، احترام زن به خودش!
اگر تربیت "غلط" به تو آموخت که مرد می تواند زنش را بزند! اسلام من به من آموخت که زن ریحانه است
و مرد وظیفه دارد تمام اسباب راحتی و آسایشش را فراهم کند!
اگر تربیت "غلط" به تو آموخت که زن عقلش نصف مرد است و نمی تواند به تنهایی در دادگاه شهادت دهد...؛ شهید مطهری در کتاب حقوق زن گفت: که زن احساسات و عواطفش دو برابر مرد است و از این رو ممکن است در شهادت دادن دچار تزلزل شود!
اگر تربیت "غلط" به تو آموخت که دیه زن نصف دیه مرد است چون ارزشش کمتر از مرد است..؛شهید مطهری در کتاب حقوق زن گفت: اگر من کشته شوم برای اینکه مادرت در آسایش تو را بزرگ کند، دیه من بیشتر است! #اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست→→
الله اکبر از این عظمت داستانی در مورد فضیلت "امیرالمومنین (ع) " حتما بخونین
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلواه الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیة اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواستة حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجرة حضرت زهرا (سلام الله علیها)گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشة خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند :
فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم .
اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان .
به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود :
« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت».
((جلاالعیون علامة مجلسی))
دست خانـــم بزک کرده اش را میگیرد و به کوچه و خیابان می آورد..
.
نمـــیدانم به نمایش گذاشتن زیبایی های خانومـــش برای دیگران..
از خــــود گذشتگی است یا از خــــدا گذشتگی..!!
قابل توجه آونهایی که میــــگویند..!؟
حجاب متعلق به 1400سال پیش است و موجب عقب افتادگی میشود.!!
و امروزه عــــصر تمـــدن و ترقــــی است..!!
این روشنفــــکران خوب بدانند کــــه..!!
.
.
اگر اقتــــدا کردن به حجاب حضرت زهرا(س) عقب افتادگی است..!
اگر اقتدا کردن به بچه های فاطــمه(س)مــــوجب بی کلاسی میشود..!
با صدای بلند اعــــلام میکــــنیم کــه..!!
افتــــخار میکنیم که عقـــب افتـــاده ایم..!!
افتـــخار میکنیم که بی کـــلاســـیـــم..!!
و اگــــر با کلاســی و تجــدد بر بی بــندو باری است..
خدا را شـــکر که ما با کلاس نیـــستیم..؟!
ما عقب افتاده ها افتخار میکـــنیم که..
ناموس هایمان را از کوچـــیکی با حجاب زهـــرایی آشنا میکنیم..
ما عقــب افتاده ها مثل بعضی از متــمدنین امروزی نیستیم که..
به بچه هایشان از کوچیکی رقـــص یاد می دهند..!!
و اینچنین می آیند در خیابان برای نشـــان دادن رقص بچه هایشان..!
صرفا جهت تلــــنگر به آن دسته از آقا پســــرهای که میگویند..
به عشق دلــــــم..!همیشه ولـــــم..!!
این آقا پســــرها خوب بدانند..!
.
دختری که در خیابان میاد و در برخورد با هر کسی..
دهنشو تا گوشاش باز میکنه و میخنده..!!
.
دختری که اگه آرایش نکنه بیرون نمیاد..!!
.
دختری که وقتی میاد به خیابان تازه یادش میاد که باید..
موبایل رو از جیب شلوارش(نه از جیب مانتوش)بیرون بیاره..!!
.
دختری که تا آستینهای مانتوش را تا آرنج نزنه بیرون نمیاد..!
.
والله قســــم چنین دختـــری به درد زنـــدگی نمیـــخوره..!!
----------------------------------------------
------------------------------
--------------
درد نــــوشـــت..!!
حرف برای گفتن زیاده ولی در حوصله این پست نمیگنجه..!
خواستم مطلب رو ادامه بدم میترسم بعضی ها انگ..
متعصب تندرو به ما بزنند..!
بــــگــــــذریــــــم...!!
داغ دل زیـــــــاده..!!
می گویند سیاهی چــــــــــــــــــــــــادرت چشم میزند...
راست هم میگویند...
چشم آدمهای حریص و هرزه را...
چشم که هیچ!
خبر ندارند تازگیها دل هم میزند...
دل آدم های مریض و بیمار دل را ؛
از تو چه پنهان چادرت دست و پا گیر هم هست ؛
دست و پای بی بند و باری را می بندد ؛
چادر برای کسانی است که نمی خواهند عزت آخرتشان را به لبخند های هرزه بفروشند!
چــــــادرت سند بندگی و عبودیتت را امضا می کند...
چادر مشکی تو
برایت امنیت می آورد
خیالت راحت...
بـــــــــــــــــــــــــــــانو....
مــــــــاه،
نور خورشید را به خودش میگیرد.
چادر مشکی ِتو،
گرمای خورشید را.
و اینگونه است که
چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادری ها
با "مـــــــــــــــــــــــــــــــاه "نسبت دارند...
«غُلات»، دوستانی بدتر از دشمن
مشکلات درونی شیعه کمتر از مشکلاتی نبود که از خارج و به وسیله دشمنان به آنان وارد میشده است . مخصوصاً که مشکلات درونی در افزایش مشکلات خارجی شدیداً مؤثر بود . بدین سبب بود که ائمه شیعه به هر شکلی بود سعی داشتند تا دامن تشیع را از لوث غلوّ پاک کرده و غُلات (1) را از خود طرد نموده بدین وسیله راهی برای حل مشکلات درونی خود پیدا کنند . اما غلات به منظور سود جوئی و یا به دلیل کج فکری ، خود را منتسب به ائمه شیعه وانمود کرده و مخالفتهای ائمه با آنها را نوعی تقیه قلمداد میکردند .
گرگی که با گوسفندها علف خورد
یک شب از شبای خدا
گرگ و روباه یک نقشه کشیدند.
چند روز بعد گرگ اومد وسط گوسفندا شروع کرد به بع بع کردن.
گوسفندا اولش تعجب کردند!
به خودشون گفتند این چشه؟
گرگا که بع بع نمیکنند.!
گرکه شروع کرد به علف خوردن.
انقدر علف خورد که سیر شد.
گوسفندا پرسیدن چی شده؟
چرا به ما حمله نمیکنی؟
گرگ رفت روی یه سنگ نسبتا بلند. داد زد:
من توبه کردم.!! من توبه کردم!!
// زندگـے اگر همرنگِ خدا باشد طعمِ تازه اے می گیرد . . . طعمے شبیـــہ بنــــدگے طعمے شبیـــہ آسمـــان ♡❤ آن وقــت . . . • من اگر لیوان آبی دست تو بدهم اجر یک سال عبادت را می برم، • تو اگر به روی من بخندی خدا با تو تبسم می کند ...
• من اگر زندگی را با عشق تو نظم بخشم خدا رحمتش را بر من می بارد، • تو اگر با من مهربان باشی نزد خدا از جمله بهترین بندگانی ...
• من اگر مطیع تو باشم سعادتمندم. • تو اگر دل بسته ی من باشی به خدا نزدیکتری ...
من اگر ... تو اگر ...
• من چقدر عزیز می شوم وقتی خدا برای خاطر تو این همه دوستم دارد • تو چقدر عزیز می شوی وقتی خدا به خاطر من این همه دوستت دارد. //
جوانـــان ولگـــرد، همیشـــ ه معتــرض زنــان سبک و عریــان می گردند،
وقتی که به آنهــــا اعتــراض می شود که چـــرا مزاحــم می شویــد، می گوینــد:
اگر دلـــش این چیـــزها را نخواهد، با این وضع بیـــرون نمی آیـــد . . .
دختری در غزه
بعلت شدت موشک باران
ازدواجش به تعویق می افتد.
دوباره مراسم به تعویق می افتد
چون خانه شان بمباران میشود.
مراسم لغو میشود،چون داماد شهید شد.
چه ناراحت کننده است . . .
او را عقدکرده
بعد از آن به جهاد رفته و
خبر شهادتش را برایش آورده اند.
در دستش یادداشتی از او داشت
که در آن نوشته بود :
بخدا قسم تو را عقد نکردم که به تو ظلم کرده باشم ،
به من گفته شده، شهید شفاعت هفتاد نفر از اهل خود را میکند ،
خواستم تو همراهم باشی در بهشت .
در فلسطین عشق هم متفاوت است !
من همیشه به مردهای جوان توصیه میكنم
كه شما در معاشرت با نامحرم و حتی محارم كاری نكنید و حرفی نزنید كه زنانِ خود را وادار به حسادت كنید.
به دختران جوان هم سفارش میكنم، كه در برخورد با مردهای بیگانه، كاری نكنید
و حرفی نزنید كه حسّ حسادت و غیرت شوهرانشان را تحریك نمایند.
این حسادتها بدبینی میآورد و پایههای محبّت را سُست میكند و از ریشه میسوزاند...